سومین همایش بزرگ "خانواده باشکوه" در مشهد برگزار شد | مشارکت ۵۲۵ مادر در پویش "نذر یک فرزند" طی سه سال مجازات قتل در تصادف رانندگی+ جزییات چند نکته مهم درباره بار زائران در فرودگاه‌های جده و مدینه نجات ۸ شهروند مشهدی از میان دود آتش‌سوزی (۱۲ تیر ۱۴۰۳) کشف ۴۰۰ کیلوگرم مواد روانگردان شیشه اعترافات تکان دهنده درباره قتل پدر ثروتمند دادگاه رسیدگی به پرونده رستمی‌صفا برگزار شد پرونده عجیب قتل فجیع نوجوانی که در برابر شیطان مقاومت کرد گردشگری سلامت ایران در یک سال گذشته به اندازه ۲۰ سال پیشرفت کرد پدروپسر مامورنما در مشهد به دام افتادند (۱۲ تیر ۱۴۰۳) کلاهبرداری با ترفند نرم افزار رایگان آموزش ارز دیجیتال (۱۲تیر ۱۴۰۳) گلابی؛ میوه‌ای مفید برای کاهش «کلسترول بد» خطر همه‌گیری بیماری تب دنگی در کشور ۵۰ درصد کودکان ایرانی بدخواب شده‌اند | ۳ فاکتور مهم شیوع ۳۶ درصدی اختلال خواب در کودکان تهرانی سرکه سیب؛ فراورده‌ای که برای کاهش وزن مفید است وزیر آموزش‌وپرورش: امسال به جذب ۱۷۶ هزار معلم نیاز داریم | واریز معوقات معلمان، در دست اقدام جزئیات اسیدپاشی در آلمان + فیلم امکان انتقال تب دنگی از طریق هر پشه به ۱۰ نفر زنانی که تابع این رژیم غذایی هستند، قلب سالم‌تری دارند توفان ۶۲۰ نفر را در سیستان‌ راهی بیمارستان کرد (۱۲ تیر ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

آخرین اخبار چهاردهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری

مرگ یک آدم خوب

  • کد خبر: ۱۴۴۱۵۲
  • ۱۸ دی ۱۴۰۱ - ۱۷:۱۳
مرگ یک آدم خوب
او و مادرش را مقابل آسانسور می‌بینم. مادر محمد رنگ و روی پریده اش را پشت لبخندی سرد پنهان می‌کند. می‌گوید می‌خواهد صبح جمعه ساعت ۷ صبح به گلمکان برود.

محمداسماعیل خودش را توی بغل مادرش فشار می‌دهد. جلو در آسانسور لب ورچیده و با کلاهش بازی می‌کند. او پسر ۱۰ ساله همسایه طبقه بالایی ماست. محمد را با خراب کاری هایش در ساختمان می‌شناسند. معمولا هم کرده اش را گردن نمی‌گیرد. محمد با آن مو‌های طلایی و صورت گوشت آلودش با وجود شیطنت به شدت دوست داشتنی است. ساعت دوازده و نیم شب است.

او و مادرش را مقابل آسانسور می‌بینم. مادر محمد رنگ و روی پریده اش را پشت لبخندی سرد پنهان می‌کند. می‌گوید می‌خواهد صبح جمعه ساعت ۷ صبح به گلمکان برود. خودرویش را آخر از همه خودرو‌ها توی پارکینگ می‌گذارد تا صبح کسی را بیدار نکند. علت این کله صبح رفتنش را به گلمکان که می‌پرسم می‌گوید مادربزرگم فوت کرده است.

محمد هنوز اخم کرده است و سرش را بلند نمی‌کند. می‌گویم محمد مادربزرگ مادرت فوت کرده است برای همین ناراحتی؟ بغض فروخورده محمد می‌ترکد. دانه دانه اشک از گوشه صورتش قِل می‌خورد. دهانش را محکم به بدن مادرش می‌چسباند تا صدای گریه اش مهار شود. آن قدر هق هق می‌کند که مادرش هم به گریه می‌افتد. آرام دم گوشش می‌گوید: صلوات بفرست. حمد و سوره بخوان. گریه نکن. از سؤالی که کرده ام پشیمان می‌شوم. مادر محمد می‌گوید: بی بی اقدس خیلی مهربان بود. خیلی زیاد. هر چه بگویم کم گفته ام. هیچ وقت صدای بلندش را نشنیدم. هیچ وقت ندیدم عصبانی بشود. برای همین بچه‌ها خیلی دوستش داشتند. همه نتیجه هایش که هم سن و سال محمد اسماعیل هستند امروز برایش اشک می‌ریختند.

چهره خیس از اشک محمد هنوز جلو چشمم است. خودمانیم آدم خوب رفتنش داغ بزرگی است. از آدم‌های خوب همیشه به نیکی یاد می‌شود. بعد‌ها هر وقت محمداسماعیل تصویر مادربزرگ مادری را به خاطر می‌آورد حتما لبخند می‌زند. کاش آدم‌های خوب نمیرند. کاش ما آدم‌ها یادمان باشد از ما تنها خاطره‌ای می‌ماند و بس.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
نظرسنجی
در دور دوم، شما به کدام نامزد انتخابات ریاست جمهوری رای می دهید؟
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->